خبرهای داغ از ۴ گوشه دنیا

..خبر - سرگرمی - دانلود

خبرهای داغ از ۴ گوشه دنیا

..خبر - سرگرمی - دانلود

عکس یادگاری پرسنل خدوم نیروی انتظامی با یک متهم زن

 

احتمالا این عکس در یک کلانتری گرفته شده است

چون این عکس برایم ایمیل شده نمیدانم که آیا واقعی هست یا نه

اما این مدل رفتار با متهمین زن مخصوصا بعد از طرح مزاحمت برای نوامیس مردم به شدت زیاد شده است

چادرم را لگد نکنید!

سکینه آشتیانی! این روزها اسمش را خیلی شنیدید! تصویرش را هم خیلی دیدید!
سکینه آشتیانی!

این روزها اسمش را خیلی شنیدید! تصویرش را هم خیلی دیدید!

مصاحبه‌ای از این زن در تلویزیون پخش شد، زنی با چادری روی سر!

سوال من اینجاست، چرا قداست چادر را به زیر می کشید؟ زنی که حتی به اولین اخلاقیات خودش پایبند نبوده حق ندارد چادر بپوشد، حق ندارد رسانه او را با این ظاهر نشانش دهد.

باز نگویید این گلدختران آن طور به چادر رنگی گیر دادند، و حالا به این! فکر کنم قضیه چادر رنگی را برایتان مشخص کردیم که چرا مخالفت میکنیم.

قبل از اینکه خنجر را از رو بکشید و بگویید نوع پوشش که بطور مطلق نماد طرز تفکر نیست، یا همین الان هزارتا دختر چادری را نشانتان می دهم که تفکر ضد حجاب دارند! بهتان می گویم، اینجا موضوع چیز دیگریست، اینجا کسی نخواسته ترویج حجاب کند!

حرف بر سر قداست چادر ست، چادری که با نام ارثیه فاطمه زهرا (س) به زنان امروزمان می شناسیمش!

چرا دستگاه های دولتی و همین رسانه ی ملی! طوری چادر و حجاب را به مردم نشان دهد تا این ذهنیت برای مخاطب ایجاد شود که هر چه بیچاره بدبخت، دزد و بی کس و کار چادر بر سر میکند؟!

کلا اینگار این رسم شده، هرچه فاطمه زهرا حسن حسین اکبر ریشو چادری یقه بسته ، بشوند تو سری خور و بدبخت!

این یک طرف قضیه ست، طرف دیگه اش شاهکارتر است!

بازیگرانی که پشت صحنه نیمچه روسری را به زور روی خودشان نگه میدارند،و عکس و پوسترهایشان مغازه ها و بوتیک ها را پر کرده، جلوی دوربین نقش دختران محجبه را بازی میکنند! خب این یعنی چه؟

یا رومی روم، یا زنگیه زنگ! وقتی این تناقضات را دیده شود چه برداشتی خواهد شد؟ هان؟

نمیخواهم صدایم به همین جا ختم شود، انگار این لگد کردن ها تمامی ندارد...

منبع: وبلاگ گلدختر

عشق یعنی انجام ندادن !

شیوانا با دوتن از شاگردانش همراه کاروانی به شهری دور می رفتند. با توجه به مسافت طولانی راه و دوری مقصد ، طبیعی بود که بسیاری از مردان کاروان بدون همسرانشان و تنها سفر می کردند و وقتی به استراحتگاهی می رسیدند بعضی از مردان پی خوشگذرانی می رفتند. همسفران نزدیک شیوانا و شاگردانش دو مرد تاجر بودند که هر دو اهل دهکده شیوانا بودند. یکی از مردان همیشه برای عیش و خوشگذرانی از بقیه جدا می شد. اما آن دیگری همراه شیوانا و شاگردانش و بسیاری دیگر از کاروانیان از گروه جدا نمی شد. یک روز در حین پیاده روی یکی , از شاگردان شیوانا از او سوالی در مورد معنای واقعی عشق پرسید. همسفر خوشگذران این سوال را شنید و خود را علاقه مند نشان داد و گفت:" عشق یعنی برخورد من با زندگی! تجربه های شیرین زندگی را برخودم حرام نمی کنم. همسرم که در دهکده از کارهای من خبر ندارد. تازه اگر هم توسط شما یا بقیه خبردار شد با خرید هدیه ای او را راضی به چشم پوشی می کنم. به هر صورت وقتی که به دهکده برگردم او چاره ای جز بخشیدن من ندارد. بنابراین من از هیچ تجربه لذت بخشی خودم را محروم نکردم و هم با خرید هدایای فراوان عشق همسرم را حفظ کردم. این می شود معنای واقعی عشق!"

شیوانا رو به شاگرد کرد و گفت:" این دوست ما از یک لحاظ حق دارد. عشق یعنی انجام کارهایی که محبوب را خوشحال می کند. اما این همه عشق نیست. بلکه چیزی مهم تر از آن هست که این رفیق دوم ما که در طول سفر به همسر خود وفادار است و حتی در غیبت او خیانت هم نمی کند، دارد به آن عمل می کند. بیائید از او بپرسیم چرا همچون همکارش پی عیاشی و عشرت نمی رود؟"

مرد دوم که سربه زیر و پابند اخلاقیات بود تبسمی کرد و گفت:" به نظر من عشق فقط این نیست که کارهایی که محبوب را خوشایند است انجام دهیم. بلکه معنای آن این است که از کارهایی که موجب ناراحتی و آزردگی خاطر محبوب می شود دوری جوئیم. من چون می دانم که انجام حرکتی زشت از سوی من ، حتی اگر همسرم هم خبردار نشود، می تواند روزی روزگاری موجب آزردگی خاطر او شود و چه بسا این روزی روزگار در آن دنیا و پس از مرگ باشد، بازهم دلم نمی آید خاطر او را مکدر سازم و به همین خاطر به عنوان نگهبان امانت او به شدت اصول اخلاقی را در مورد خودم اجرا می کنم و نسبت به آن سخت گیر هستم. "

شیوانا سرش را به علامت تائید تکان داد و گفت:" دقیقا این معنای عشق است. مهم نیست که برای ربودن دل محبوب چقدر از خودت مایه می گذاری و چقدر زحمت می کشی و چه کارهای متنوعی را انجام می دهی تا خود را برای او دلپذیر سازی و سمت نگاهش را به سوی خود بگردانی. بلکه عشق یعنی مواظب رفتار و حرکات خود باشی و عملی مرتکب نشوی که محبوب ناراحت شود. این معنای واقعی دوست داشتن است."

یادگیری در بی شتابی رخ می دهد!

روزی پسری نزد شیوانا آمد و به او گفت که یکی از افسران امپراتوری مزاحم او و خانواده اش شده است و هر روز به نحوی آن ها را اذیت می کند. پسر جوان گفت که افسر گارد امپراتور مبارزی بسیار جنگاور است و در سراسر سرزمین امپراتوری کسی سریع تر و پر شتاب تر از او حرکات رزمی را اجرا نمی کند. به همین خاطر هیچ کس جرات مبارزه با او را ندارد. این افسر نامش "برق آسا" است و آنچنان حرکات رزمی را به سرعت اجرا می کند که حتی قوی ترین رزم آوران هم در مقابل سرعت ضربات او کم می آورند. من چگونه می توانم از خودم و حریم خانواده ام در مقابل او دفاع کنم؟!

شیوانا تبسمی کرد و گفت:" او را به مبارزه دعوت کن و در نبردی مردانه او را سرجایش بنشان!"

پسر جوان لبخند تلخی زد و گفت:" چه می گوئید؟! او "برق آسا" است و سریع تر از برق ضربات خود را وارد می سازد. من چگونه می توانم به سرعت به او ضربه بزنم؟!"

شیوانا با همان لحن آرام و مطمئن خود گفت:" او را به مبارزه دعوت کن و در نبردی مردانه سر جایش بنشان! برای تمرین ضربه زنی برق آسا هم فردا نزد من آی تا به تو راه سریع تر جنگیدن را بیاموزم!"

فردای آن روز پسر جوان لباس تمرین رزم به تن کرد و مقابل شیوانا ایستاد. شیوانا از جا برخاست , به آهستگی دستانش را بالا برد و با چرخش همزمان بدن و دست و سر و کمر و پاهایش ژست مردی را گرفت که قصد دارد به پسر جوان ضربه بزند. اما نکته اینجا بود که شیوانا حرکت ضربه زنی را با سرعتی فوق العاده کم و تقریبا صفر انجام داد. یک ضربه شیوانا به صورت پسر نزدیک یک ساعت طول کشید. پسر جوان ابتدا مات و مبهوت به این بازی آهسته شیوانا خیره شد و سپس با بی تفاوتی در گوشه ای نشست. یک ساعت بعد وقتی نمایش ضربه زنی شیوانا به اتمام رسید. شیوانا از پسر خواست تا با سرعتی بسیار کمتر از او همان ضربه را اجرا کند.

پسر با اعتراض فریاد زد که حریف او سریع ترین مبارز سرزمین امپراتور است. آن وقت شیوانا با این حرکات آهسته و لاک پشت وار می خواهد روش مبارزه با برق آسا را آموزش دهد؟!؟ اما شیوانا با اطمینان به پسر گفت که این تنها راه مبارزه است و او چاره ای جز اطاعت را ندارد."

پسر به ناچار حرکات رزمی را با سرعتی فوق العاده کم اجرا نمود.

یک حرکت چرخیدن که در حالت عادی در کسری از ثانیه قابل انجام بود به دستور شیوانا در دو ساعت انجام شد. روزهای بعد نیز شیوانا حرکات جدید را با همین شکل یعنی اجرای حرکات چند ثانیه ای در چند ساعت آموزش داد. سرانجام روز مبارزه فرا رسید. پسر جوان مقابل افسر امپراتور ایستاد و از او خواست تا دست از سر خانواده اش بردارد. افسر امپراتور خشمگین بدون هیچ توضیحی دست به شمشیر برد و به سوی پسر جوان حمله کرد. اما در مقابل چشمان حیرت زده سربازان و ساکنین دهکده پسر جوان با سرعتی باور نکردنی سر و صورت افسر را زیر ضربات خود گرفت و در یک چشم به هم زدن برق آسا را بر زمین کوبید.

همه حیرت کردند و افسر امپراتور ترسان و شرم زده از دهکده گریخت. پسر جوان نزد شیوانا آمد و از او راز سرعت بالای خود را پرسید. او به شیوانا گفت:" ای استاد بزرگ! من که تمام حرکات را آهسته اجرا کردم چگونه بود که هنگام رزم واقعی این قدر سریع عمل کردم؟"

شیوانا خندید و گفت:" تک تک اجزای وجود تو در تمرینات آهسته تمام جزئیات فرم های مبارزه را ثبت کردند و با فرصت کافی ریزه کاری های تک تک حرکات را برای خود تحلیل کردند. به این ترتیب هنگام رزم واقعی بدن تو فارغ از همه چیز دقیقا می دانست چه حرکتی را به چه شکل درستی باید انجام دهد و به طور خودکار آن حرکت را با حداکثر سرعت اجرا کرد. در واقع  ,سرعت اجرای حرکات تو به خاطر تمرین آهسته آن بود. هرچه تمرین آهسته تر باشد سرعت اجرا در شرایط واقعی بیشتر است. در زندگی هم اگر می خواهی بهترین باشی باید عجله و شتاب را کنار بگذاری و تمام حرکات را ابتدا به صورت آهسته مسلط شوی. فقط با صبر و حوصله و سرعت پایین است که می توان به سریع ترین و پیچیده ترین امور زندگی مسلط شد. راز موفقیت آنها که سریع ترین هستند همین است. تمرین در سرعت پایین. به همین سادگی!"

مشروح کامل کنفرانس خبری مهندس موسوی و مهدی کروبی

تحول سبز: مهدی کروبی و میرحسین موسوی چند روز قبل در کنفرانسی خبری به مناسبت سالگرد ۲۲خرداد شرکت کردند و به سوالات خبرنگاران پاسخ دادند.در این کنفرانس خبری که به میزبانی سایت کلمه صورت گرفت، خبرنگاران با طرح پرسشهایی جداگانه از هریک از دو نامزد سابق انتخابات به بررسی و تحلیل مسائل سال قبل و پیش روی جنبش پرداختند.

به گزارش تحول سبز، مشروح کامل این کنفرانس خبری به شرح زیر میابشد: (  فایل تصویری این کنفرانس در انتهای مطلب درج شده است) برای شنیدن فایل صوتی بر روی این لینک کلیک نمائید

بسم الله الرحمن الرحیم

مجری:

در آستانه ۲۲خرداد هستیم و فرصتی فراهم شده برای اولین بار فکر می کنم حتی قبل از انتخابات هم این فرصت فراهم نشده بود که یک مصاحبه رسانه ای مشترک شما دو بزرگوار داشته باشید. سایت های مختلف سبز در این جلسه حضور دارند و سوالاتشون رو خدمت شما دو بزرگوار مطرح می کنند و شما هم علی القاعده پاسخی رو که شایسته می دونید می فرمائید.هروقت که صلاح می دونید مقدمه ای رو بفرمائید تا به سراغ سوالات برویم.

ادامه مطلب ...

عکس / کار واشی در اتوبان – پونک تهران

توضیحات فرستنده عکسها :  دولت مهرپرور وعده ایجاد 3000 کار را عملی ساخت : اتوبان – پونک تهران

حدود 40 نفر بین 18 تا 35 سال در حال شستن ماشین کنار اتوبان به صف ایستاده اند .با سطل و آب جوب همه روزه در حال شستن ماشین هستند. این افراد در طول قسمتی از اتوبان در نزدیکی محل سردار جنگل و با فاصله های چند متری ایستگاههایی برای کارواش ایجاد نموده اند. 89.01.16

اس ام اس تبریک عید نوروز 1389


زکوی یار می آید نسیم باد نوروزی
از این باد از مدد خواهی، چراغ دل بر افروزی
نوروز مبارک
------------

نوروز شعر بی غلطی است که پایان رویاهای ناتمام را تفسیر می کند.
------------

لحظه ای که سال تحویل میشه ... تنها لحظه ایه که بی منت به من لبخند میزنی ... کاش هر ثانیه برای من سال تحویل باشه تا لبخند همیشه مهمون لبای سرخت بمونه... سال نو مبارک گلم
------------

نوروز پیامبر مهر است که مرا وامی دارد تنها به خاطر تو دوست داشتن را یاد بگیرم.
------------

کارگردانی است نوروز که می گوید نور ..صدا...حرکت و من برای به دست اوردنت همه نقشهای عالم را بازی می کنم.
------------

سلامت
سعادت
سیادت
سُرور
سَروری
سبزی
و سَرزندگی
هفت سین سفره ی زندگیتان باد

ادامه مطلب ...

حرف‌های تکان‌دهنده بازیگر زن سینما و تلویزیون که مرد شد

سامان ارسطو، بازیگر سینما و تئاتر، در گفت​و​گو با ویژه​نامه نوروزی هفته​نامه چلچراغ، رویای خود را یافتن هویت و عمل جراحی دانست که باید تا 17 فرودین ماه 1389 انجام دهد. 

سامان ارسطو که تا یکسال قبل با نام فرزانه ارسطو شناخته می​شد، بعد از عمل جراحی جسارت​آمیزی که امسال انجام داد، رویای 42 ساله خود را تحقق بخشید و با تغییر جنسیت،​ به جسمی دست یافت که به گفته خود سال​ها مجبور به انکار آن بود. او در فیلم​هایی چون «سربازهای جمعه»، «تیغ​زن»، «تسویه حساب» و «استشهادی برای خدا» با چهره​ای زنانه و در «آناهیتا» با چهره​ای مردانه بازی کرده است.

ارسطو در بخشی از این گفت​و​گو درباره تغییر روحیه​اش بعد از این عمل جراحی، اظهار داشت:​ «حالا کاملاً خوبم. آن وقت​ها توی چشم​هایم فقط و فقط ترس و افسردگی بود. یک پنهان کردن خودم بود. همه​اش در حال توجیه کردن خودم بودم که ببین من این نیستم که تو می​بینی...»

او در ادامه سخنانش اظهار کرد که از بچگی متوجه شده که بدنش متعلق به خودش نیست و گفت:​ «یادم می​آید پنج سالم بود. خواهرم مدام برای دخترانش و من لباس سفارش می​داد و من اصرار داشتم برایم شلوارک بخرد. یک روز یک پیراهن چین​دار صورتی برایم خرید و تنم کرد. حالم خیلی بد بود و مدام می​گفتم اگر این لباس را درنیاوری پاره​اش می​کنم. کسی حرفم را گوش نکرد و من در آخر لباس را توی تنم پاره کردم...»

ارسطو یکبار در 24 سالگی به اصرار خانواده ازدواج کرد و بعد از یک روز زندگی با شوهر، از او جدا شد. او در این مقطع به قطعیت رسید که جنسیت او باید تغییر کند و با روانشناس و روانپزشکان نیز گفت​و​گوهایی داشته اما او جسارت عمل جراحی و تغییر جنسیت را سال​ها بعد یافته.

سامان ارسطو اظهار کرد: «من از تنهایی می​ترسیدم. هنوز هم رگه​هایی از ترس از تنهایی در من وجود دارد. من آدم نترسی هستم، آن​قدر نترس هستم، که الان نشسته​ام روبرویت و با تو حرف می​زنم. ولی آدم​ها این ترس نهفته ذاتی را دارند. من از تنهایی می​ترسم.»

او در مورد هزینه عمل جراحی و عملی که باید انجام دهد، گفت: «عمل جراحی مکملی را باید انجام می​دادم که به خاطر مشکلات مالی نتوانستم. حالا هم دکتر کهن​زاده که جراح من هستند گفتند اگر تا اردیبهشت ماه 89 این عمل را انجام ندهم،​ او دیگر مرا عمل نمی​کند. چون سنم بالا رفته و ریسک کار بالاست... برای عمل به وسایلی نیاز دارم که هزینه آن حدود 12 میلیون می​شود. عمل​های قبلی هم خیلی هزینه داشت که با لطف مهتاب کرامتی هزینه​هایم پایین آمد.»

سامان ارسطو که بعد از عمل با همسر خود هدی،​زندگی می​کند. باید عمل دوم را انجام دهد تا شناسنامه دریافت کند. او گفت:​ «آرزو دارم شناسنامه داشته باشم، جراحی کنم. بتوانم زندگی​ام را به خودم و همسرم اثبات کنم. دعا کنید پول عمل جراحی​ام جور شود. دعا کنید...»

متن کامل این گفت​و​گو در نشریه چلچراغ منتشر شده است.